در دل بحران
- سپهر محمد علیخانی
- 3 روز پیش
- مقالههای کوچها
- 15

در دل بحران، صدایی هست که باید شنیده شود " صدای خودت"
بعضی بحرانها با فریاد شروع میشوند.
جلسههای پرتنش، تصمیمهای ناتمام، تیمهایی سردرگم و مدیرانی که باید در دل هیاهو بایستند، تصمیم بگیرند و پاسخگو باشند.
اما در دل این فریادها، چیزی نادیده میماند: "سکوتی آگاهانه برای دیدنِ خود"
ما اغلب بحران را با اتفاقات بیرونی تعریف میکنیم " افت فروش، رکود، قطع منابع، تغییر بازار، یا حتی ریزش تیم....."
اما بعضی بحرانها نه در بیرون، که در درون ما شعلهور میشوند؛
در شکهایی که به تصمیمهایمان داریم، در نقشهایی که دیگر با آنها احساس پیوند نمیکنیم،
در سکوتهایی که دیگر توان شکستنشان را نداریم.
در چنین لحظاتی، آنچه یک رهبر را از فروپاشی نجات میدهد، فقط راهحل بیرونی نیست.
بلکه بازگشت به رابطهاش با خودش است؛
نه فقط برای «ادامه دادن»، بلکه برای بازتعریف مسیر.
بازگشتی به آن سؤالهای ساده و بنیادی:
«من چرا این مسیر را آغاز کردم؟»
«چه چیزی برایم معنا دارد؟»
«چه چیزی را دیگر نمیخواهم ادامه بدهم؟»
در دل بحران، بیش از راهحل، گاهی نیاز به یک فضای امن برای اندیشیدن داریم.
جایی بدون قضاوت، بدون عجله، بدون دستور و فقط
جایی برای فهمیدن.
در چنین فضایی، رهبر میتواند:
- آرامش را در میانه تلاطم پیدا کند
- ذهن آشفته را سازمان دهد
- احساسات را نه سرکوب، بلکه درک کند
- مهمتر از همه: از بحران صرفاً عبور نکند، بلکه در آن رشد کند
بحران فقط چالش نیست.
بحران آیینهای است که اگر جرئت نگاه کردن در آن را داشته باشیم، میتواند مسیر رهبریمان را عمیقاً دگرگون کند.
در میانه بحران، کسی که جهت را تعیین نمیکند،
اما فانوس را روشن نگه میدارد،
کسی که بهجای نسخه دادن، گوش میدهد،
همان کسی است که رهبر را به وضوح، عمق، و شجاعت تصمیمگیری دوباره بازمیگرداند.
در بحران، صدایی هست که باید شنیده شود ،
و آن، صدای خودِ رهبر است.
ظریفه ظهیری
Mahdi Seva