بیوگرافی من
داستان هر انسانی، شبیه به سفری در یک باغ است. در ابتدا، ممکن است برخی از ما در جایی از باغ قرار بگیریم که نور خورشید به سختی به آن میرسد. شاید در آنجا، تنها صدای باد باشد و سکوت و سایهها.
اما در اعماق هر دانه، یک تصمیم مهم نهفته است. تصمیمی برای یافتن نور.
من نیز چنین سفری را آغاز کردم. روزی متوجه شدم که ریشههایم نیاز به خاک و آب متفاوتی دارند. به آرامی، شروع کردم به یادگیری زبانِ رشد. در سکوت، گلبرگهای وجودم را باز کردم و به سوی آفتاب چرخیدم. شاید مسیر سخت بود، اما هر گامِ خودآگاهی، هر لحظهی ذهنی، و هر بذری که از دانش برداشتم، مرا به خورشید نزدیکتر کرد.
حالا، آفتابگردانِ درون من، کاملاً رو به نور ایستاده است. میدانم که هر بذری میتواند جوانه بزند، و هر سفری، حتی اگر از میان تاریکی آغاز شود، میتواند به نور و شکوفایی ختم گردد.
در این سفر، یاد گرفتم که چگونه راهنمای خودم باشم و حالا آمادهام که همسفرانی را که در جستوجوی نور خود هستند، همراهی کنم.